به استقبال از کنگره حزب واحد !
             علی رستمی علی رستمی

         

بعد ازسقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورویکار امدن دولت تنظمی  ساخت پاکستان وایران ؛حزب دموکراتیک خاق افغانستان متلاشی و به گروپها ،حلقات و سازمانهای خورد کوچک منقسم گردید.

با سقوط  حاکمیت مجاهدین  تو سط گروه طالبان و بعدأ سرنگونی انها تحت نام به اصطلاح مبارزه علیه تروریزم والقاعده  که بعد از  حادثه 21 دسمبر بامداخله مستقیم امریکا  صورت پذیرفت دولت جدیدی تحت رهبری ناتو در ر اس دولت ایالت متحده امریکا بوجود امد.

باجوی سیاسی جدید جزایر بوجود امده از بدنه ح.د.خ.ا با اهداف و برنامه های مختلف به حیث احزاب سیاسی به فعالیت اغاز نمودند که تعداداین احزاب وسازمانها الی تاریخ

10جدی1388 به 22حزب می رسید که درحال حاضر بعد از وحدت دوسازمان رفیق وبرادر یعنیِ نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان ومتحدملی فعلاء به بیست یک حزب میرسد.       

براساس فیصله مشترک رهبری هردو حزب ادغام تشکیلاتی سازمانها درداخل وخارج کشور صورت پذیرفته،وشوراهای رهبری موقت بوجود امد.اخیرا تصمیم اتخاذ گردید که تا تدویر گنگره که دران  نام حزب ،برنامه ،اساسنامه ورهبری جدید انتخاب وتعین میگردد،تمامی اعضای حزب واحد وسایر حلقات گروهها وسازمانهای ملی ودموکراتیک چپ می توانند که نظریات وپینشهاد ات شانرا  در رابطه بامسایل مطروحه درگنکره وخاصتأ غنامندساختن برنامه خزب واحد ارائه نمایند. مطابق صلاحیت داده شده این جانب نیز برخی از نظریات وپیشنهادات خودرا که در جلسه مورخ 19.3.2010از طریق اطاق پالتک به جلسه ارائه داشتم لازم  دانستم  تا انرا غرض اگاهی ومشوره وتبادل نظربا رفقا ذیلاأ ارائه نمایم.  

روح نشست مارا دراین جلسه،اماده گی برای تدویر کنگره حزب واحدوجروبحث روی مسایل مطروحه دران تشکیل می داد. از سخنرانی های ارائه شده یک عده مسئولین چنین  استنباط میکردید که: " شعار های  که دیروزما مطرح وازان دفاع می گردیم ،دیگر امروز درمیان توده هاجای ندارد .ما  بایست خویشتن رابازسازی فکری نمائیم،.حزب ما یک حزب مردمی،دموکرات ودادخواه باشد"

من می خواهم در گام نخست می خواهم روی  دوواژه  یعنی ««دموکراسی وایدئولوژی »»که در شرایط فعلی وِرد زبان همه روشنفکران ورفقای امروز ودیروز مابوده وهمچنان  جامعه بین المللی نیز به ان اهمیت و احترام  قایل است وان موضوع امروز ازمطالب بحث در کشورما میباشد اندک مکث نمایم. گرچه که این موضوع برای همه مفهوم شده است اماغرض تسلسل منطقی در این بحث ضرور می دانم.

دموکراسی: در تحلیل نخست دموکراسی را ازچند بُعد باید شناخت وانرا تحلیل نمود،دموکراسی پیشا مدرنیته، مدرنیته وپسا مدرنیته : دموکراسی برای باراول در سده پنجم پیش ازمیلاد  درنوشته های هرودت " بمعنی حکومت کردن"  بکار رفته، معنی دیگری که درزمان مدرنیته بوسیله ابراهام لینکلن ارائه شده «« حکومت مردم،توسطمردم،برای مردم،» میباشد، با تاکید براینکِ دموکراسی یک نظام سیاسیست که دران تمامی مردم همه تصا میم  اساسی را در امور کلی واجتماعی اتخاذ می نمایند، ویااینکه ترغیب میشوند تادراین تصمیم گیری ها شرکت فعال داشته باشند.

 معنی اخری که درزمان پسا مدرنیته یعنی زمان فعلیست ؛" نیولیبرالیزم "  که مبتکر ان تاچرـ ریگان بوده و امروز تحت نام گلوبالیزم دوشادوشِ مبارزه علیه تروریزم جهانی، باتوپ تفنگ بالخصوص درکشور های جهان سوم  صادر می گردد، که از جمله ا ین کشور هایکی هم کشور ما افغانستان میباشد. درمحور وسر لوحه فعالیتهای این طراحان نیولیبرالیزم گویا " دموکراسی"  قرار داشته و بهره برداری ازاین مفهوم بهترین وسیله تبیلغاتی برای تسلط سیاسی واجرای اهداف استراژیکی منطقوی واقتصادی شان میباشد. در حالیکه تئوریسن ها وحامیان " دموکراسی" این واژه را به عوض خشونت ،انقلاب وتداوم انقلاب مطرح کرده بودند..در اینجا ضروری میدانم تا نظرات مبتکرین این واژه را یکجا با دیگر علما ،نویسندان وموءرخین  ( دموکراسی - دموکرات) مورد بحث قرار دهیم.

کار برد واژ ه دموکراسی تا نخستین نیمه سدهِ نوزدهم چندان معمول نه بود. درواقع این واژه به دنبال انقلاب های امریکا وفرانسه وارد ادبیات اجتماعی شد،درحالی که درفرانسه،دراغاز سده نوزدههم دموکراتها بیشتر به معنای اصلاح طلبان اجتماعی تلقی می شدندودرانگلستان به معنای انقلابی های رادیکال وکسانی که خواهان دگرگونی فوری زندگی اجتماعی بودند به کار می رفت، بنأ بعد از انقلاب فرانسه درسال1789هردوهم به یک معنی برامد، یکی به معنای کلاسیک یونانی ان"حکومت مردم توسط مردم "ومعنای دیگر" از محتوای اجتماعی زندگی بهتر  یا عادلانه تر، برابری واقعی مردم یاد میکرد،"وتأکید می گردید که انان وقتی به مفهوم واقعی کلمه در برابرقانون وحکومت دارای حقوق مساوی اند که در زندگی اجتماعی نیز دارای امکانات وشرایط برابر باشندو تفاوتهای طبقاتی ضعیف شود. همچنان طوریکه روسو در باره سرچشمه ی نابرابری میان مردم نوشته بود:« من قبول دارم که دونوع نابرابری میان انسانها وجودارد یکی ازان نابرابری که من انرا طبیعی یا جسمانی می خوانم چرا که طبیعت ان را ایجاد کرده است،که در تفاوتهای سن، سلامتی، نیروی بدنی، توانایی های فکری یامعنوی مشاهده می شود، و دیگری ان نابرابری که می توان ان را اخلاقی یا سیاسی نامید،زیرا به دلیل نوعی قراداد، وجود دارد وبه خاطر رضایت همگانی باقی می ماند. این تفاوت،تفاوت در امتیاز ها است که برخی از افراد به خاطر تبیعیض، بهتر از بقیه زند گی می کنند،ثروت مندترند،بلنداوازه ترند،نیرومند ترویا حتی در موقعیت قراردارند که فرمانبرداری دیگران را به وسیله زور به دست می اورند.»

بر بنیاد، نظریه ارائه شده ،دومفهوم کلی  دردوشکل و دواستقامت دموکراسی وجود دارد، یعنی رابطه ای میان" ازادی وبرابری" در اغاز وجود داشته است .

در شکل اول، نخست خط تأکید زیر ازادی های شهروندی کشیده می شد،وحکومت موءظف می گردید که ازادی مردم را در برابر تجاوز های داخلی وخارجی حفظ کند،  در شکل دوم، خطِ تأکید زیربرابری کشیده می شد، وبر این امر پافشاری می گردی که جامعه ای به حقیقتأ ازاد،وان حکومتی شایسته ای عنوان دموکرات است که برابری شهروندان در ان ممکن وتضمین شود ،که تعبیر دوم  میان جناح چپ انقلابی های فرانسه،وپیروان بابُف رایج گردیده وریشه ای هم در اندیشه روسو داشت .باقبول تفاوت های طبیعی میان انسان ها،ازضرورت برابری امکانات شهروندان بحث می گردید که این تعبیر به مارکس که دران وقت جوان بود به ارث رسید.

حتی کانت هم در تعبیر دوم نیز نظر مثبت ارائه داشته ووانمود ساخت که:" وجودنابرابری در میان مردم درسرچشمه ی غنی همه ی ان چیز ها که بدی اند،ونیز همه ای ان چیزهاکه نیکی اند،محبوب می شود."

حالا بادرنظرداشت مفهوم دموکراسی و ادعای دموکرات بودن،  که در فوق ازان تذکر بعمل امد نظرمقایسوی  نمائیم:  چگونه "دموکراسی" امروز در جهان  و کشور ما تحمیل و تبین دارد ،ایا این مفهوم با تاریخ و ریشه ان وفق دارد ؟

  دموکراسی را نباید تنها  به حق انتخاب شدن  واتنخاب کردن خلاصه نمود؛ویا از طریق رای دادن انسان گرسنه برای انسانی که از وفورنعمات مادی برخوداراست ،برابری محسوب نمائیم. دموکراسی باید از دیدگاه اجتماعی وسیاسی  طرح گرد، نه صرفأ از دیدای سیاسی.

دموکراسی به معنای اجتماعی ان یعنی برابری تام اقتصادی واجتماعی افراد مختلف جامعه در چار چوب  ونهادهای دموکراتیک اندیشهء (ایدالوژی)مترقی مردمی که مدافع وبدست اوردن حقوق دموکراتیک،روابط  ونهاد های دموکراتیک ،برای زحمتکشان  باشد ، مورد طرح قرار گیرد.

شرایط فقر گرسنگی وصد ها عوامل غیرانسانی که امروز درکشور جریان دارد ناشی از سیاست ها یست  که برای تاءمین منافع اهداف گلوبالیزم بکار رفته ،کشور مابه یک گدام مصرفی جهانی تبدیل شده ، وانسان بمثابه انسانی مصرفی برا ی باز تولید  به شئی مصرفی تبدیل و ازخود بیگانه میگردد. در حالیکه اکثریت توده های کشوررازحمتکشان اعم از دهقانان،کسبه کاران، پیشه وران، کارگران ماهر وغیر ماهر، تجار ملی  دوکانداران روشنفکران تشکیل میدهد. تقریبأ نودفیصد مردم ما رنجیده وزحمتکش هستند؛ بناء چرا ازکلمه زحمتکش ودفاع ازان هراس داشته باشیم ! ببنیم ،امروز درجامعه ما کدام طبقه ویا قشر اکثریت هستند ؟عقل هر انسا ن سالم کفته میتواند دهقانان! که در بدترین حالت اجتماعی واقتصادی قرار دارند، ایا ضرورنیست که ازاینها دفاع نمایم ؟؟ ایا از گروپ ویا قشر محدود قاچاقبران خاین که همدست با مافیا ی بین اللملی کشور مارا به تباهی کشانیده ومیکشند دفاع نمایئم . در حالیکه به جزاز کارگران سایر اقشار مختلفِ اجتماعی درجهت تامین منافع خود  همواره حالت دوگانه داشته و از کدام اندیشه مشخص پیروی نمی کنند .

دراینصورت تدوین یک برنامه کاملاء دموکر اتیک وملی با استفاده ازایدئولوژی،اندیشه وجهانبینی که درمحور ان انسان وانسانیت وعدالت اجتماعی و دموکراسی واقعی قراردارد، امکان پذیر وضروریست.

این وظیفهء خطیر وبزرگ را سازمانِی می تواند به عده بگیرد که اهداف ان عدالت اجتماعی وبرابری ومساوات  بوده ، شالوده اندیشه مترقی وجهانبینی  اندیشگران  را باخود داشته  نفش شان در جهت بیشرفت ،تبلیغ دانش وبیان ارزش های جامعه باشد،یعنی افکار هایی را تولید وبیان کند که در مدار ان انسان زحمتکش قرار داشته باشد.

ایدالوژی ، اندیشه ویاجهان بینی می تواند که مار ازگرایشات وتفکرات گوناگون محلی وقومی وسمتی ولسانی نجات داده ومارا دریک صف واحد منسجم سازد. ایدولوژی را نه بشکل افشاگری های دیروز ی با قهر وخشونت وشعار های که هضم ان درمیان اعضای جامعه ثقیل وقابل درک نیست ،تبارز دهیم ، بلکه باشیوه های جدید ومتناسب به  درک مردم تا مین وافاده گردد. برخی ها از ایدیالوژی برداشتهای منفی ووارونه دارند ؛چنان تفهیم می نمایند که ایدئولوژی واندیشه ها به بیگانکان تعلق دارد وهمه وارداتی بوده به درد جامعه وکشور نمی خورد. دقیق است که تولید اندیشه و ایدئولوژی ها ی پیش وبعداز  مدرنیته در خارج کشورتولیدو به اختیار انسانهای مدرن قرارگرفت، اما نقش ان درجهت بیداری وروشنگری درجهان سرحد نداشته وجهان شمول میباشد. چنانکه ما شاهد دگرگونی های بزرگ انقلابی وتغیرات بنیادی درکشور های جهان هستیم که براساس همین مفکوره ها ایجاد شده است ،واین امر سرنوشت دیروز ،حال واینده ما راباسایر انسانهای جهان باهم رقم زده است .

با تبلیغ های نارواو کنایه هاو نیش خند زدن به عملکرد های اشخاص ولیدرهای گدشته که "گویا دیگه همه چیز کهنه شده بدرد نمی خورد " وتمام افتخارات ودستاورد های عظیم یک اندیشه و جهانبینی ملتها را به  یک کلمه خلاصه وانرا ردنمود؛ چنین ابراز مینمایند که مبتکر وخلق کننده ان رهبران  طبقه کارگر بوده که بااز رفتن دولت شوروی رسالت ان دوران ختم ، وهمه چیز به پایان خود رسیده؛ وسرمایداری پایان تاریخ است.

درزمینه میخواهم از تحلیل وارائه نظر جرالد کوهن  دانشمند واستاد علوم اجتماعی دانشگاه اکسفورد لندن که یکی از بنیان گذاران مارکسییسم تحلیلی می باشد نقل قول کنم :«...اگرشوروی در بنا نهادنِ سوسیالیسم پیروز می شد،این پیروزی می توانست ماتریالسم تاریخی رابراشوبد. به خصوص می توانست دوادعای محوری ماتریالیسم تاریخی را به صورتی جدی به پرسش بگیرد.

(1) " هیچ صورت بندی اجتماعی هیچگاه از میان نمیر ود،بیش از انکه همهِ نیروهای مولده که دران صورتبندی هنوز مجال دارند توسعه یافته باشد..."

(2)"مناسباتِ نوینِ برتر هرگزپیش از ان که...در بطن خودِجامعهِ پیشین به بلوغ رسیده باشند پدیدارنمی شود..."

از متن بالا چنین برداشت می شود که هیچ جامعهِ سرمایداری تا زمانی که سرمایداری کاملاء دران جامعه توسعه نیافته باشد جای خود را به جامعه سوسیالیستی نمیدهد.»

 این همه تجارب سیگنال بزرگ به حقانیت علمی بودن اندیشه ها ،جهانبینی  ویا ایدئولوژی است که خواستارِدگرکونی های عمیق اجتماعی میباشند ؛ برای نیروهای چپ ملی ودموکراتیک  کشور های درحال رشد تجربهِ گرانبهایست که بخاطرِعدالت ،مساوات وبرابری  میرزمند؛ تا زمانیکه فقر، گرسنگی واسثمار وجود دارد تئوری عدالت اجتماعی زنده بوده  وهرچه مبتکرانه تر از منافع اکثریت زحمتکشان دفاع وانهارا برای فردای روشن بسیچ و استوارتر می سازد.

طوریکه از جانب عده از اعضای  حزب واحد پیشنهاد می گردد که "حزب اینده ما  اهداف برنامه ای داشته باشد ونه ایدولوژ یکی چرا که"ایدئولوژی اندیشهء بیگانه بوده،که در جامعه ما مورد قبول نیست".

بادر نطر داشت مطالب فوق  برای روشن شدن  بیشتربحث ما روی تعریف ایدئولوژی مختصرأ مکث نمایم.

ایدئولوژی ازدوجزء«ایده» و«لوگوس» تشکیل شده است ،شناخت ایده یا تصور ذهنی ،که یکی از قدیمترین مسائل فلسفه وشناخت شناسی یااپیستمولوژی (معرفت شناسی)است. جهان واقعی بیرون ذهن انسان وجود دارد وذهن ادمی انرا به صورت تصورات یا ایده ها تصور می کند. سوال اساسی اینست که همه تصورات ویا پدیده هابا دنیای واقعی خوانا است؟  دستوت دوتراسی (یکی از مریدان جان لاک و بیکن )اولین کسی بود که درسال 1801برای نخستین بار به انجمن ملی پاریس طی گذارش ای در باره علم ایده ها یا ایدئولوژی بیان نمود:« که ایده ها منتج به حس هستند، علمی که ایده های انسانی را توضیح دهد یعنی ایدئولوژی ؛  وبه نطر او ایدئولوژی علم عقاید بود ، وباید به کار شناخت ماهیت اندیشه ها وباورها،وفهم مسیر تکامل تاریخی ان ها، می امد.»

چنانکه  مارکس  چنین تعریفِ را پیش کشید:«"یکی ، ایدئولوژی نظام باور ها واندیشه های منسجم هر طبقه اجتماعی است ، هر طبقه جهان را به شیوه ای خاص خود می بیندوترسیم میکند. ایدئولوژی طبقاتی پاره از باورهاو دانسته ها در باره ِی جهان است که از چشم انداز منافع طبقه ای خاص بیان می شود. مثل ایدئولوژی کارگر وسرمایداری..»

ایدوئولوژی را لویی التوسردانشمند فرانسوی چنین تعریف داده است:«ایدئولوژی علم نیست وبااگاهی سروکارندارد،بل صرفأ یک نظام بیانگری است .نظام گریز ناپذیر که رابطه ِباتاریخ را می سازد، وبه همین دلیل مارکس  گفته بودکه ایدوئولوژی جایگاه پیکار سیاسی است،ودر فضای ایدئولوژیک است که انسان ها از جایگاه خود درجهان وتاریخ باخبر می شوند.»

همچنان در اصول مقدمه فلسفه چنین تعریف داده شده است :« ایدولوژی یک سلسله افکار خالص نیست که از جمله عواطف مجزا باشد، ایدولوژی الزامأ با احساسات علقه ها، نفرت ها، امیدها، وهراسها امیخته است. بناء از مفاهیم فوق  دو نظر بوجود میاید یکی عامل ایدئولوژی  ودیگری شکل ایدیولوژی.

عامل ایدیالوژی: عبارت ازانگیزه، نیرو،یاعلتی که در به کار واداشتن ایدیالوژی قادر باشد. مثلاء مذهب ، دین.

شکل ایدئولوژیک:مجموعه افکار مخصوص که درزمینه معینی وجود داشته باشد شکل ایدئولوژیک خوانده می شود.مذهب ،اخلاق،علم، فلسفه، ادبیات و هنر، انسان بوسیله عمل خود موجد تاریخ است واین عمل ناشی از میل انسانی است میل نیز  ازافکار سرچشمه می گیرد، وان چیزی که افکار انسان را مشخص می سازد ایدئولوژی است.»

بر بنیاد نقاط  ومفاهم فوق می توان گفت که : حزب،ملت، جامعه مدنی،جمهوریت،دولت فدرالی، پارلمان، قانون بشر، نیوگلوبالیزم ویااقتصاد بازار(مربوط به کدام ایدئولوژی میباشد)...وغیره که توان ان دراین نبشه نمی گنجد  ،همه  جزِ از ایدیالوژی وجهانبینی هستند که ساخته وپرداخته  اندیشگران اند که باعث ایجاد ایدولوژیک های خوب وخراب در جهان شده ، وتوانسته اند که چهره جهان را تغیر وتسلط انسان را در شناحت طبیعت تکمیل و بالای قوانینن ان غلبه نماید.

همین گرایش ضدایدئولوژی که به شدت مورد فاع یک عده میباشد خود نمایانگر یک ایدیولوژی نیست؟.

طوریکه ما شاهد برخورد ها وموضع گیری های یک تعداد کشور های اسلامی از جمله جمهوری اسلامی ایران ،سوریه ...وغیره علیه نظامهای کشور های غربی (نیولیبرالیستی) درراس ایالات متحده امریکا نظر به عوامل گوناگونِ بوده که شدیدأ سیاستهای اقتصادی واجتماعی انها را رد نموده وبرعکس به گونه د یگری خودشان تعقیب کننده سیاستهای افتصادی واجتماعی انها درکشورهای خویش میباشند،بنأ ما انها را به کدام ایدوئولوژی ارتباط  ونسبت دهیم بورژوازی ویا طبفه کارگر؟ درحالیکه خود دین اسلام بمثابه دین ایدوئولوژیکی میباشد.

هر انچه که در نبشته هذا انعکاس یافته است، کنُکاشیست برای رفع سوءتفاهم وروشن شدن کوشه های تاریک خط ءمبارزه امروز واینده ما ؛ درقبال وطن ومردم  که ازیک سو ضرورتأباید بسوی ترقی ورشد انکشاف اجتماعی واقتصادی دست یافت ،وازجانب دیگراین ضروت شرایطِ رابوجود اورده ،که مرز های طبقاتی  رابر اساس رویکرد سیاستهای اقتصادی دولت میان اقشار جامعه توسعه بخشیده که یک عدهءرا ثروتمند وعدهء را بسوی غربت وبیچاره کی وفقر وناتوانی مادی ، پرتاب مینماید.

دراینصورت وظایف نیروهای ملی ودموکراتیک عدالت خواه وچپ برای، دفاع از حقوق مادی ومعنوی مردم وسهم فعال انها در فرایند مبارزه اجتماعی واقتصادی چگونه خواهد بود، تاسپر مطمئن و انعکاس دهنده منافع  علیای انها باشد.

شوربختانه کشور ما در طول تاریخ بعداز یک مرحله خونین دوباره پیراهن خونین به تن نموده است،وهزاران انسان وطن پرست در مراحل مختلف تاریخی جان های شرین خویش را برا ی دفاع ازوطن نثارنموده واین تفکیک نبوده ،کی بخاطرچه وبه کدام جناح سیاسی تعلق داشته، دموکرات،چپ ویاجهادی(که درصفوف جنکسالاران نا اگاهانه مبارزه نموده اند) بوده،همه بخاطر دفاع وطن و دستاوردهای مادی ومعنوی باا حساسات وطنپرستی(طوریکه میگویندکسی که می جنگد نمی داند برای چه می جنگد،کسی  می فهمد که جنگ رارهبری واغاز نموده است) رزمیده اند،واینهمه برای دفاع ازنوامیس ووطن ابائی خود بوده که امروز بما میراث مانده است.

 بربنیاداصل فوق وحدت ویکپارچکی همه نیروها ملی ودموکراتیک چپ جداازمسایل قومی ،تباری،لسانی ومنطقوی درالویت مبارزه ما قرارداشته،نه باید اصل را قربانی فرع نمایم ؛ وعامل نفوذ سیاستهای دیگران گردیده، بلکه ازخود سیاست مستقل واراده مستقل داشته باشیم.

 به باور من اشتراک درقدرت و غضب قدرت درگام نخست نه باید درالویت سیاستهای ماباشد. بلکه در سرلوحه اهداف ما تشکُل توده ها وبسیج انها به سازمانهای مدنی وسیاسی برای اعاده حقوق شهروندی وتجهیز شان با اندیشه های پبیشرو ومترقی وبالنده وهمچنان تعقیب  مشی سیاسی اجتماعی واقتصادی بربنیاد عدالت اجتماعی ،به حیث نیروی فشارعلیه سیاستهای حاکم درجامعه و دفاع از منافع زخمتکشان کشور پیشنهاد ذیل را  می نمایم .

حزب واحد دراینده درجهت چنان افتدار سیاسی ای که بیانگرمنافع عموم طبقات زحمتکش وهمچنان منافع سایر نیروهای گوناگون جامعه ما راانعکاس دهد، پیکارنماید؛ پیکار سیاسی ما تعین کننده ِشکل قدرت سیاسی که اقتدارگری همه نیروهای بیشروِملی ودموکراتیک کشوررا نمایش داده، ودرسر لوحه فعالیت سیاستهای جاری حزب واحدقرارداشته باشد.

ـــ شایسته ترین پیکارسیاسی برای بسیج توده ها وتنویر اذهان مردم، مبارزه پارلمانیست که ما به حیث انتخاب شونده وانتخاب کننده از قریه ها اغاز الی شورای ملی سهم فعال بگیریم ،ومحور مبارزه سیاسی واجتماعی مارا این مشی تشکیل دهد.

ـــ پیکارمسالمت امیز برای  رشد صنعت بزرگ و رشدکارگر صنعتی ،بادرنظرداشت رشد سکتور مختلط خصوصی ، دولتی وسرمایداران ملی ، حفظ منابع سرشار زیر زمینی وروی زمینی واستخراج انها تحت نظر رهبری مستقیم دولت، ورهبری وکنترول از موسسات خدمات اجتماعی ،در تارک مبارزه حزب واحد قرارداشته باشد.

ــ  پشتبانی ومبارزه فعال از منافع ، یکی از لانه های محروم جامعه که در کشور اکثریت بوده وبرای بهبود شرایط زند گی انها اهداف مشخص ومعینِ دربرنامه حزب واحد انعکاس وگنجانیده شود.

دراینصورت رهبری حزب واحد واندیشگران ما نطریه های مرابه کدام نوع ایدئولوژی نسبت میدهند ، خود مختارومورد احترام است.

تکامل انسانیت در گرو برابری افرادی است که دارای حق حاکمیت باشند.

ما با  اندشه وایدئولوژی نقاد درصحن مبارزه داخل شویم ، بنأ هر نظریه درذاتأ جستجوی یک بنیاد مادی است.

                     با عزض حرمت

 

  مآخذ :

مارکس وسیاست مدرن،از بابک احمدی

ایدئولوژی المانی، اثر مارکس

انقلاب ودموکراسی در اندیشه ءسیاسی مارکس وانگلس،اثر ژاک تکسیه

مارکسیسم پس از فروپاشی شوروی، نویسنده:جرالد آ.کوهِن

اصول مقدماتی فلسفه نویسنده: ژرژپلیتسر


March 30th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات